رابطه دنيا و آخرت از ديدگاه مرحوم نراقى
رابطه دنيا و آخرت از ديدگاه مرحوم نراقى
پيشينه بحث
معناى لغوى
جوهرى در صحاح گفته است: دنيا به علت نزديك بودنش دنيا ناميده شده. در قاموس و اقرب نيز دنيا به عنوان نقيض آخرت معرفى شده است. (3)
كلمه دنيا صد و پانزده بار در قرآن مجيد تكرار شده است و در تمام آنها صفت زندگى كنونى است مگر در چهل مورد كه صفت آسمان و كنار بيابان آمده است. (4)
معناى دنيا و آخرت از ديدگاه مرحوم نراقى
«اما حقيقت دنيا در حق بندگان عبارت است از آن چه پيش از مردن از براى بنده در آن بهره و حظى و غرضى و لذتى مىباشد. آن دنيا است در حق او و از براى او دو نوع علاقه به آن چيز مىباشد. يكى علاقه دل كه دوستى آن است و ديگرى گرفتارى بدن كه مشغول شدن به اصلاح و تربيت آن است تا استيفاى حظ خود را از آن كند. و حقيقت دنيا در حق بندگان همان علاقه قلبيه و گرفتارىهاى بدنيه است و لذات نفسيه كه حاصل مىشود; نه آن اعيانى كه علاقه به آنها دارد يا مشغول آنها مىشود. و چنين ندانى كه هر چه بندگان را پيش از وفات رغبت و ميل به آن مىباشد كه دنيا در حق ايشان عبارت از آن است، همه اينها مذموم و بد است» . (5)
ايشان در بخش ديگرى مىگويد:
«حقيقت دنيا چيزى است و در حق بندگان چيز ديگر. مذموم دنيا در حق بندگان آن است كه دلبستگى ايشان به اعيان مذكور و گرفتارى ايشان به آنها و استيفاى لذات خود از آنها باشد. و دانستى كه دنيا نيز به دو قسم است: يكى آن كه علاقه به آن و گرفتارى به اصلاح آن و التذاد از آن، به آن جهتبود كه وسيله آخرت باشد و به كار سراى جاويد بيايد و اين قسم نيز ممدوح و مستحسن است. و قسم ديگر آن قسمى است كه به زبان همه پيغمبران و ماموران و در همه ملل و اديان مذموم است، آن است كه علاقه و گرفتارى و التذاذ از آن نه از پى اصلاح امر آخرت باشد و در تهيه سفر عالم قدس به آن احتياجى نبوده باشد، مگر به مجرد خواهش نفس باشد. و هوا و هوس عبارت از همين لذات است كه خداوند رئوف بهشت را وعده فرموده است. هر كه خود را از آن باز دارد» . (6)
مرحوم ملا احمد نراقى براى نظريه خود به رواياتى تمسك كرده كه مردم را به كار و تلاش و فعاليت و كسب روزى توصيه نموده است: از امام سجاد عليه السلام نقل مىكند كه فرمود: «دنيا بر دو قسم است: دنيايى است كه قدر كفاف و ضرورت است و دنيايى كه ملعون است. و امام صادق عليه السلام فرمودهاند: كسى كه سعى كند در تحصيل روزى عيال مثل كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد و به درستى كه خدا دوست دارد سفر كردن و اختيار غربت را در طلب روزى و فرمود كه: از ما نيست كسى كه دنيا را به جهت آخرت ترك كند يا آخرت را به جهت دنيا ترك نمايد» . (7)
كسانى كه جدا انگارى امور دنيا از امور آخرت را مطرح كردهاند، امور مربوط به انسانها را به دو دسته تقسيم مىكنند: يك دسته از امور رنگ اخروى و ماوراى طبيعت و دسته ديگر صبغه دنيوى دارد. دسته اول، مانند پرستش، توكل، دعا، توسل و دسته دوم، مانند خوراك، پوشاك، روابط اجتماعى و حكومت دارى است.
ويلسون مىنويسد: «جريان كلى جداانگارى دين و دنيا به جدايى روزافزون دين از ساير نهادهاى اجتماعى مىانجامد و سرعت و وضوح اين جدايى در امور آن نهادهايى كه (همچون حقوق، سياست، اقتصاد، و النهايه آموزش) پايههاى اصلى ترتيبات زندگى اجتماعى را تشكيل مىدادهاند و بسيار بيشتر در مورد آن نهادهايى كه (همچون ازدواج، خانواده و اخلاق شخصى) ريشه در زندگى جماعات محلى داشته بسيار كمتر خواهد بود» . (8)
انديشه تضاد دنيا و آخرت
«اى دوستان از مستى هوا و هوس هوشيار شويد و ضديت ميان دنيا و آخرت را بشناسيد و متابعت آنانى كنيد كه از حقيقتحال آگاه هستند، خود را از لذتهاى فانيه دنيا بازگيريد. جان من اگر چه اين بر تو شاق است، اما چند روزى بيش نيست و با اندك وقتى زمان آن به سر مىرسد تا چشم بر هم مىزنى رفته است» . (9)
اين گونه تعابير در كلمات بزرگان ديده مىشود و با آيات و روايات نيز تاييد مىگردد. قرآن مجيد مىفرمايد: «و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ما له فى الاخرة من نصيب» هر كس كشت دنيا را بخواهد از آن به او مىدهيم و در آخرت نصيبى ندارد» . (10)
امير مؤمنان امام على عليه السلام مىفرمايد: «تلخى دنيا شيرينى آخرت و شيرينى دنيا تلخى آخرت است» . (11)
اوج تباين و تضاد بين دنيا و آخرت در كلام ديگر آن حضرت ديده مىشود كه جدايى اين دو را مانند جدايى مشرق از مغرب و دشمنى اين دو را چون دو «هوو» مىداند و مىفرمايد: «دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلفاند پس آن كه دنيا را بپسندد و دوستبدارد با آخرت كينه ورزيده و دشمنى كرده و آن دو همچون مشرق و مغرباند و رهسپار ميان اين دو هرگاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور شده است و آن دو پس از اين همچون دو همسر يك مرد (هوو) هستند كه با هم سازگارى ندارند» . (12)
البته از برخى روايات نيز استفاده مىشود كه ميان دنيا و آخرت تنافى و تضادى نيست، بلكه ميان اين دو رابطه تنگاتنگى وجود دارد. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «از ما نيست كسى كه دنيايش را به جهت آخرت و آخرتش را به جهت دنيايش ترك كند» . (13)
اميرالمؤمنين در جواب شخصى كه از دنيا مذمت مىكرد فرمود:
«ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة; دنيا سراى صدق و راستى استبراى كسى كه او را تصديق كند و خانه امن و عافيت استبراى كسى كه حقيقت آن را دريافت و سراى توانگر شدن استبراى كسى كه از آن توشه گرفت و خانه پند استبراى كسى كه از آن پند گرفت، دنيا مسجد دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهى مىباشد. جاى فرود آمدن وحى و محل تجارت اولياء خدا مىباشد. در دنيا به فضل و رحمتخدا نايل گشتند و بهشت را سود بردند» . (14)
در روايت ديگر امام باقر عليه السلام نه تنها دنيا را مانع رسيدن به آخرت نمىداند، بلكه از دنيا به عنوان كمك و مددكار انسان در راه رسيدن به آخرت ياد مىكند و مىفرمايد: «نعم العون الدنيا على الاخرة; دنيا بهترين كمك استبراى آخرت» . (15)
روشن است اين دو دسته روايات با هم تعارض دارند. مرحوم ملا احمد نراقى با تقسيم دنيا به مذموم و ممدوح اين تعارض را رفع كرده است; يعنى رواياتى را كه در مذمت دنيا وارد شده و آن را مقابل آخرت مىداند، مراد آنها همان دنياى مذموم است و رواياتى كه از دنيا ستايش كرده، دنياى ممدوح و مورد نظر آنها است. ايشان در بيان اين دو قسم مىگويد: «وصول به اعلا مراتب سعادت و فوز به بساط قرب حضرت خالق البريات حاصل نمىشود، مگر به صفاى دل و حب خدا و انس به آن و سبب صفاى دل باز داشتن نفس از شهوات دنيويه است و عبادت كردن و طاعت نمودن و سبب حب خدا و معرفت اوست و آن نمىشود مگر به دوام فكر و آثار عجيبه و بدايع غريبه او و باعث انس كثرت ياد خدا و مداومتبر آن است و اين سه صفت است كه آدمى را نجات مىدهد و او را به مراتب سعادت مىرساند و اينها باقيات الصالحاتاند و شكى نيست كه هر كه در صدد تحصيل اين سه صفت و اسباب آن باشد سالك راه آخرت است و خود ظاهر است كه تحصيل اينها به صحتبدن محتاج و آن موقوف استبر غذايى كه حيات آدمى بدان باقى و لباسى و سكنايى و هر يك از اينها محتاج به اسبابى چند هستند. پس هر كه از دنيا به همين قدر از براى تحصيل آخرت بردارد از اهل دنيا نخواهد بود، بلكه دنيا در حق او مزرعه آخرت خواهد بود. بلى اگر از اين قدر كمتر را هم به قصد حفظ نفس و تنعم در دنيا فراگيرد داخل اهل دنيا خواهد بود و لكن حظ نفس و خوش گذرانيدن در دنيا بر دو قسم است: آن كه صاحبش را به عذاب مىرساند و آن را حرام گويند و ديگرى آن كه به عذاب نمىرساند و لكن باعث طول حساب و محرومى از درجات بلند و مراتب ارجمند در آخرت مىگردد و آن را حلال نامند» . (16)
بنابراين مىتوان گفت آن چه مذموم استبه نظر مرحوم نراقى دلباختگى به دنيا و دنياگرايى است نه زندگى دنيا و صرف علاقه به امور دنيوى و مدح وذم دائر مدار قصد و نيت انسان است. بنابراين، اشتغال به كسب و كار و صنعت و تجارت و كشاورزى و هم چنين قبول مقام و منصب و مسئوليتهاى اجتماعى با زهد و اهل آخرت بودن ناسازگارى ندارد.
سخن مرحوم نراقى برگرفته از كلام و سيره معصومين عليهم السلام است. بندگان خاص خدا مانند سايرمردم به كسب و كار و فعاليت مىپردازند وحتى وقتى به حكومت و ولايت و زمامدارى و فرماندهى و اداره امور زندگى اشتغال دارند همه را در راه رضاى حق و اداى وظيفه انجام مىدهند كه مصداق بارز آن حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است كه با سپاهى انبوه عازم جنگ بود كفش كهنه و بىارزش خود را به ابنعباس نشان داد و فرمود: به خدا سوگند اين كفش كهنه در نظر من محبوبتر است از امارت و حكومت مگر اين كه حقى را برپا بدارم و يا جلوى باطلى را بگيرم» . (17)
مرحوم سيد بن طاووس در رفع شبهه عدم امكان جمع ميان ثروت و زهد مىگويد:
«پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم بىنيازترين اهل دنيا بودهاند، ولى ديگران را بر خود مقدم مىداشتند. در كتاب تاريخى ديدم كه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايتشده است كه آن حضرت فرمود: من با فاطمه عليها السلام ازدواج نمودم در حالى كه براى من فرشى نبود و امروز داراى اموال موقوفهاى هستم كه اگر بر تمامى بنىهاشم تقسيم نمايم همه را كفايت مىكند» . (18)
نسبيت زهد
پي نوشت ها :
1) مهندس بازرگان، آخرت و خدا، هدف بعثت انبيا.
2) سيد على اكبر قريشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 362.
3) همان، ص 363.
4) همان، ص 363.
5) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 245- 246.
6) همان، ص 248.
7) همان، ص 246- 247.
8) ميرچا الياده، فرهنگ و دين، مقاله جدا انگارى دين و دنيا، ترجمه دكتر اسعدى، ص 126.
9) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 281- 282.
10) شورى، آيه 20.
11) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، كلمات قصار، 243.
12) همان، ص 99.
13) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 12، ص 49.
14) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، كلمات قصار، 126.
15) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 127.
16) ملااحمد نراقى، معراج السعادة، ص 265.
17) نهج البلاغه.
18) زين العابدين قربانى، اخلاق و تعليم و تربيت اسلامى، ص 147.
19) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، ص 286.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}